دریا، آب بازی دوست داری!
کیان جونم این هفته برای اولین بار،البته بعد از یکسالگیت با مادرجون و آقا جون اینا دو بار رفتیم دریا و چقدر خوشت اومده بود. متاسفانه بابایی سرکار بود و با ما نبود. کلی منو خاله جون از شما عکس گرفتیم. عاشق این هستی که سنگ از ساحل برداری و تو آب بندازی. اینو وقتی یاد گرفتی که روز سیزده بدر منو شما کنار رودخونه نشسته بودیم و من سنگ تو آب پرتاب میکردم و ذوق میکردی. همون اول دست آقا جونو به سمت آب کشیدی و همه کفشو لباسات خیس شد شانس آوردم لباسهات همراهم بود و با آقاجون کلی آب بازی کردی و بعد از اون هم شب رفتیم خونه عزیز و بابابزرگ و با بابایی رفتین حموم و دوباره آب بازی... تو ادامه مطلب عکس های دریا و انواع آب بازیها رو میبینین...
اولین باری که امسال رفتیم دریا و پرتاب دیسک(همون سنگ) توسط قهرمان ما...
پیاده روی تو آب...
سلام آبی بی باک...
روز دوم که تو کوچه سوار چهارچرخ شدی و بعد رفتیم دریا...
عکس هنری خاله معصومه...
آب بازی تو حیاط،بعد از اینکه کلی شاه توت خوردی و لباسهاتو رنگی کردی و وقتی مادر جون گلها رو آب میداد. فیلمش باحالتره...
نترسینا...
آب بازی از نوع دیگه. بعد از بازی تو حیاط، اونقدر دست خاله رو به سمت حمام کشیدی که بنده خدا بردت حموم تا آب بازی کنی، انگار میدونستی بعد از کلی ورجه وورجه و کثیف کردن لباسهات بهتره بری حموم. اون روز چقدر شاد بودی پسرم، باید اعتراف کنم که اونجور که باید سرگرمت نمیکنیم، منو بابایی قول میدیم بیشتر ببریمت تو حیاط و سه تایی گردش بریم...
بعد حموم و مراسم حوله پیچی که اصلا دوستش نداری...