راه افتادن کیان جون
فندوقی من، قلقلی من، کیان جون درست از فردای سیزده به در که منو بابایی باهات تمرین کردیم. به این صورت که منو بابایی به فاصله 2 متر از هم نشستیم و شما رو یکی یکی صدا زدیم، از بغل مامان به بابا و همینطور که همزمان تشویقت هم میکردیم فاصلمون رو هم از هم بیشتر میکردیم تا جایی که بعد دو روز فاصله 4 متری رو میرفتی و یک هفته بعد وقتی که خونه عزیز بودیم خودت از رو زمین برای اولین بار بلند شدی و ترجیح دادی دیگه چهار دست و پا نری و الان که هنوز چهارده ماهت تموم نشده کاملا راه میری و یک هفته ای هست که ندیدم چهار دست و پا بری و کفش میپوشی با هم میریم بازار و گردش. مادر جون میبردت تو کوچه میچرخین، و ا...
نویسنده :
مامان هانی
17:13