آرایشگر در خانه
آخر هفته رفته بودیم خونه عزیز اینها و اصلا کوتاهی موهات تو برناممون نبود. عمو حبیب (همسر عمه فرشته) که آرایشگر ماهری هستن میخواست موهای نیکی جون رو کوتاه کنه ولی نیکی جیغ میزد و زیر بار نمیرفت ولی وقتی کیان جونو دید که اینجوری آروم نشست تا موهاش کوتاه بشه آرومتر شد. بابایی بدون پیش بند تو بغل خودش اجازه داد موهات کوتاه شه و بعد اون همه لباس بابایی پر از مو شده بود. کیان جون، فندقی مامان تا الان که 14 ماهته خودم مامانی دو بار موهاتو کوتاه کردم، موهای نوزادیت رو هم نگه داشتم تا بعدا ببینی چقدر نازو لطیفه. ولی حالا فکر میکنم که بزرگ شدی و میتونیم ببریمت تو محیط آرایشگاه و قصد داشتم برای جشن عروسی عمه فرشته ببرمت آرایشگاه که خود آقا داماد (عمو ح...
نویسنده :
مامان هانی
12:36
جدی
موبایل بابایی رو برداشتی، طلبکار هم هستی. اخم میکنی که بهت دست نزنیم ...
نویسنده :
مامان هانی
12:35
مچ گیری
چون صحنه خیلی جالبه برو ادامه مطلب... چیه مامانی همش دوربین دستته. دندونم میخاره ه ه ... ...
نویسنده :
مامان هانی
12:33
خدا حافظ گلم
کیان جون این دسته گلی هست که وقتی به دنیا اومدی بابایی برای ما آورد. خیلی خاص و زیبا بود و با بقیه دسته گلها فرق میکرد. تا امروز نگهش داشتم ولی از اونجا که اینجا رطوبت هوا خیلی بالاست امروز متوجه شدم خراب شده و یه حالت پودری شده و دیگه قابل نگهداری نیست. دست بابایی درد نکنه. کیان و مامانش منتظر دسته گل بعدی از طرف بابایی هستن ...
نویسنده :
مامان هانی
12:30
استفاده بهینه از شلوار جین قدیمی
کار دست خاله جون. فوق العاده است... ...
نویسنده :
مامان هانی
12:19
ژله تزریقی مامان
چند شب پیش عمه گلی افتخار دادن اومدن خونمون. خوش گذشت ولی متاسفانه فرصت نشد از بچه ها عکس بگیرم. اما از این ژله ... ...
نویسنده :
مامان هانی
12:03