عزیزم چهارده ماهگیت مبارک
حالا دیگه راه افتادی و عشق بیرون رفتنی. بعد از تعطیلات عید بود که با مادر جون و خاله جون رفتیم بازار و فروشگاه های اطراف نمک آبرود، اون روز یه پروانه ناز رو کلاهت نشسته بود و بلند نمیشد و تو تو فروشگاه که گرم بود میخواستی کلاهتو برداری، واسه همین اون پروانه بی آزار رو برداشتم و اونو روی گل جلوی در فروشگاه گذاشتم... لالایی 14 ماهگی... غذا خوردنت. از دست ما به سختی غذا میخوری، البته مادرجون از پس شما برمیاد ولی من مثلا باید داخل چهار چرخ بذارمت، یا اینکه برنامه های عمو پورنگی رو که ضبط کردم رو پخش کنم تا بخوری ولی اگه بدم دست خودت مثل نون یا کباب یا پف فیلی که پوستشو جدا کردم یا میوه رو خوب میخوری... بازی... ...
نویسنده :
مامان هانی
18:26