کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
یکی شدن منو بابایییکی شدن منو بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

کیان، امپراطور زمستان

اولین زمستان امپراطوری کیان

1392/11/3 12:35
نویسنده : مامان هانی
498 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. کیان عزیزم دقیقا آخرین روز 9 ماهگیت رفتیم کلاردشت به مناسبت اربعین امام حسین (ع)، خیلی بهت خوش گذشت. با همه دوست شده بودی. البته با بعضی ها که باهات بازی میکردن خیلی خیلی رفیق شده بودی مثل دایی رحیم مامان. ماشاالله خودش 8 تا نوه داره و فوق العاده بچه دوسته. با بعضی ها هم جور نبودی. نمیدونم چه جوریه!!!

خلاصه شانس ما دو روز اول هوا خوب بود ولی بعد اون، صبح که بیدار شدیم دیدیم به به چه برف قشنگی داره میباره. و این اولین برفی بود که دیدی. زنعمو و خاله مامان و مادرجون هم به مناسبت این ایام نذری داشتند. خدا رو شکر که سرما نخوردی. حرف زیاده ولی بهتره بریم سراغ عکس ها...

1

آخرین روز دلم نیومد ازت تو این برف عکس نگیرم. به کمک مادر جون و شوهر خالم که کلی برات ادا در میاورد تا دوربینو نگاه کنی چند تا عکس گرفتم. اخراش تعجب کرده بودی و کمی هم از برف ترسیده بودی...

131

امپراطوری از پشت شیشه پنجره...

7

این هم تصویری از گنجشک های پر تلاش که اومده بودن رو درخت تو حیاط ...

1

منظره روبروی خونه خاله مامان، یادش بخیر بچه که بودیم روزی چند بار با برو بچ میرفتیم رو این تپه و پفک و... میخوردیم (توجه کردی، فقط پفکش یادم مونده، از این پفک نمکی مینو که جلدش قرمز و زرده) ...

4

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)