عزیزم چهارده ماهگیت مبارک
حالا دیگه راه افتادی و عشق بیرون رفتنی. بعد از تعطیلات عید بود که با مادر جون و خاله جون رفتیم بازار و فروشگاه های اطراف نمک آبرود، اون روز یه پروانه ناز رو کلاهت نشسته بود و بلند نمیشد و تو تو فروشگاه که گرم بود میخواستی کلاهتو برداری، واسه همین اون پروانه بی آزار رو برداشتم و اونو روی گل جلوی در فروشگاه گذاشتم...
لالایی 14 ماهگی...
غذا خوردنت. از دست ما به سختی غذا میخوری، البته مادرجون از پس شما برمیاد ولی من مثلا باید داخل چهار چرخ بذارمت، یا اینکه برنامه های عمو پورنگی رو که ضبط کردم رو پخش کنم تا بخوری ولی اگه بدم دست خودت مثل نون یا کباب یا پف فیلی که پوستشو جدا کردم یا میوه رو خوب میخوری...
بازی...
بازی با عینک شنای خاله. مربی استخر مامان به مادر جون گفت که هروقت کیان جونو از پوشک گرفتین بیارش استخر، ماشاالله عاشق حمومو آب بازی هم هستی.البته خودم هنوز نتونستم برم استخر ...
عکس های بچه ها تو تولد خاله جون، همشون از کوچیک به بزرگ کیکو بریدن و بیشتر از همه به بچه ها خوش گذشت...
عکس های هتل آزادی خزر. همراه مادرجون اینها نهار اونجا بودیم. چون هوا سرد و ابری بود بیرون از هتل نتونستیم ازت عکس بگیریم...