کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
یکی شدن منو بابایییکی شدن منو بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

کیان، امپراطور زمستان

5 ماهگیت مبارک

1392/6/3 14:39
نویسنده : مامان هانی
199 بازدید
اشتراک گذاری

کیان کوچولو یازدهم مرداد 5 ماهش تموم شد. الان دیگه کم کم شیطون داره میشه مثلاً وقتی تو بغلم نشسته و من دارم مثلا چایی می خورم گردنشو تا آخر می چرخونه تا ببینه من دارم چه کار می کنم. یه چیز دیگه که بابایی یادآوری کرد حتماً تو وبلاگت ثبت کنم اینه که بیشتر از دو ماه هست که اکثر روزها وقتی غروب میشه الکی شروع میکنی به گریه. وقتی از دکتر علتشو پرسیدیم گفت که از یه شبی یاد گرفتی که گریه کنی. خلاصه، واسه آروم کردنت یا باید با ماشین بچرخونیمت، یا سشوار روشن کنیم بعد رو پا لا لا بخوابونیمت یا حتی جارو شارژی بالاسرت روشن کنیم. وقتی دکتر گفت این سه تا کار رو کنید تا کم کم این عادت یادش بره خیلی برامون عجیب بود. ولی وقتی برای اولین بار بالا سرت جارو شارژی روشن کردیم در کمال تعجب ساکت شدی و کم کم خوابیدی. بعضی وقت ها هم بابایی اونقدر تو بغل می چرخوندتو لالایی برات می خونه تا بخوابی. من که بعضی وقت ها حسابی کلافه میشمو میشینم با تو گریه میکنمناراحت.

هنوز هم همونجوری هستی. تازه می فهمیم پدر و مادر بودن چقدرررررررررر سخته. ولی نکته جالبش اینه که هر چقدر هم نازک نارنجی باشی، اون خدایی که بچه رو بهت داده صبر و تحملش رو هم بهت میده. خدا رو شکر که خدا یه بچه سالم به ما دادهبغل. دیگه از 5 ماهگیت بگم که غلت میخوری. البته کامل نه. فقط رو شکمت می افتی ولی نسبت به قبل گردنت قویتر شده و بیشتر سرتو بالا نگه میداری.  خیلی کم اتفاق افتاده تا دوباره برگردی سر جات. هنوز که هنوزه وقتی از خواب بلند میشی انگار که تا حالا اتاقتو ندیدی و وقتی بیدار میشی حسابی دورو برتو نگاه میکنی و واسه بعضی وسایل اتاقت میخندی. وقتی خودتو تو آینه میبینی هم میخندی. فرنی خیلی دوست داری. وقتی میخوام با قطره چکان بهت قطره ویتامین بدم لباتو قفل میکنی، اینو تازه یاد گرفتی و نمیگذاری بهت دارو بدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)