بقیه مطالب شش ماهگی کیان جونم
یه روز قشنگی که به اتفاق عمه بهشته و آجی پرستو رفته بودیم تو شهرک پیاده روی...
ژست های کودکانه...
قربون یکدونه فندوقم برم که کلی ذوق کرده بودی وقتی دیدی تو سبد جا میشی
کیان نازنینم چقدر زود داری بزرگ میشی. مطمئنم یه روزی دلم واسه این روزات تنگ تنگ میشه. چرا دنیا اینجوریه... واقعاً که چقدر زود دیر میشه!!!
در حال حاضر عاشق حموم رفتنی و هر کی باهات بره حموم کلی خوشش میآد. مادر جون که تا تو رو میبینه از من میپرسه حموم رفتی یا نه، که اگه نرفته باشی با هم دیگه برین حموم. از 5 ماهگی هم بابا علی هر وقت میره حموم فندوقی منم با خودش میبره. فقط گاهی اوقات که سرتو میشورن گریه میکنی!!!
از 5 ماهگی سی دی آموزش لغات پکیج با ما رو برات میذارم. عمه گلی این پکیج رو به یکدونه برادرزادش هدیه داده. دستش درد نکنه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی