واکسن چهار ماهگی
روزها مثل باد پاییزی میگذرن و ما همینجوری بزرگ و بزرگتر میشیم. دیروز سه شنبه کیانم چهار ماهش تموم شد. امروز صبح کله سحر بابایی منو کیانو برد خونه عزیز اینا. تو حیاط که از بابایی داشتیم خداحافظی میکردیم خروس سحر خون بابابزرگ آواز قوقولی قوقو سر داد و کیان حسابی ترسید و شروع به گریه کرد و بابایی رفت سر کار. بقیه که خواب بودن فکر کردن خواب میبینن و خیلی فکر کردن که اول صبحی این صدای گریه کدوم بچه هست وچقدر نزدیکه! تا اینکه بابابزرگ اومد تو ایوون و شرو ع به حرف زدن با کیان کرد. سه سوته همه از ذوق بیدار شدن. خواب صبح کیان که تموم شد عزیز کیان رو برد حموم و کلی با کیان کوچولو خوش گذروند. بعدش آماده شدیم که بریم درمانگاه واسه واکسن. همه دوس داشتن ب...
نویسنده :
مامان هانی
12:38