از این روزا
فندقی مامان این روزا نمیدونی چی میکشم. هفته قبل که جواب آزمایشو بابایی گرفت چربی خونم خیلی بالا (High Risk) بود. البته علایم خاصی ندارم ولی یخورده نگرانم کرده. الان آخرای ترم دانشگاه. مامان بعضی روزا واسه برگزاری امتحانا مجبورم هم صبح برم دانشگاه هم بعد از ظهر همراه بابایی که میره بانک منم میرسونه دانشگاه. میدونم تو هم خسته میشی ولی خودمونیم امروز پنج شنبه تا ساعت ٩:٣٠ خوابیدیم. حالا جنبو جوشت زیاد شده. خصوصا اینکه مامان با صبحانه دو تا لیوان چای شیرین هم خوردم. تا قبل از اینکه خدا تو رو تو دلم بذاره اصلا لب به چایی نمیزدم. فقط وقتی میرفتیم کلاردشت چایی میخوردم. خیلی بهم میچسبه. ولی الان هر از گاهی هوس چایی اونم شیرین میکنم. ناقلا فکر کم عاشق چایی شیرین باشی. البته بابایی هم هر از گاهی صبح جمعه ها که با هم صبحانه میخوریم چایی شیرین میخوره. بابا علی خیلی مراقب من و شماست. اون یه مرد واقعیه که به فکر خانواده ی کوچولوش هست.