کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
یکی شدن منو بابایییکی شدن منو بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

کیان، امپراطور زمستان

غذای معروف نی نی ها

آخر نفهمیدیم این بیسکوئیت مخصوص بچه هاست یا مامانا... امروز برای اولین بار کیان طعم بیسکوئیت مادر رو چشید، البته با آب جوش له کردمش و با قاشق دادم کیان بخوره و اتفاقاً خوشش اومد و خورد. دوست ندارم زیاد محصولات کارخانه ای به کیان بدم. ترجیح میدهم خونگی باشه. یک روز در میون براش سوپ مرغ یا گوشت درست میکنم و اون لا به لاها فرنی و حریر بادوم وگاهی سرلاک برنج و شیر و زرده و ... میدم. هر روز یک واحد میوه له یا رنده شده میدم بخوره. آب هم با لیوان خودش بهش میدم که بیشترش از دهن نازنینش میریزه بیرون. البته طبق جدول غذایی کودکان تو هشت ماه چیزهای دیگه مثل ماست که خیلی دوست داره، زرده تخم مرغ هر روز یا یکروز در میون، نان که تخصص مادر جونه چون من ...
30 مهر 1392

اسباب بازی های ماندگار

کیان جون این همه اسباب بازی که داری به کنار...از این میون این دوتا رو بیشتر از همه دوست داری. تو اوج گریه و نق و نوق اینا رو که میبینی میخندی. عزیزم از همون نوزادیت دوستشون داشتی... این خرگوش پلاستیکی طبق معمول ساخت چین که طبل میزنه ولی بدون باطری... بادکنک عروسکی طرح ببر که اونقدر باهاش بازی کردی پاره پوره شده ولی با چسب نگهش داشتم. از مشهد خریده بودیم وقتی تو شکم مامانی فقط شش ماه سن داشتی. اگرچه دیگه باد نمیشه ولی همینجوری خیلی دوستشون داری. چون رو پایه چراغ برعکس نصبش کردم اسمشو از همون نوزادیت گذاشتم ببر کله پا و با همین اسم صداش میکردیم...           اینم کیان و ببر کله پا... ...
30 مهر 1392

وقتی میاستی ذوق میکنی

عزیزم اینجا برای اولین بار بلندت کردم و تو با دست محکم لبه تختو گرفتی و به راحتی رها نمیکردی و میخندیدی و مرتب سعی میکردی خودتو صاف و قائم نگه داری و انگشتای پاتو گاهی نگاه میکردی و میخندیدی... ...
30 مهر 1392

بازی با عروسک

نی نی جون این عروسک (مهگل) جزء جهاز مامانیه . خلاصه ما دخترها بدون عروسک نیستیم چه زمانیکه کوچیکیم چه حالا که یه نی نی واقعی داریم. لباس ملوانی که تن عروسکه در واقع مال شماست که فقط یکبار پوشیدیش و دیگه برات تنگ شده بود. امروز که مهگل رو آوردم کنارت و باهات صحبت کرد خیلی خوشت اومده بود و قش قش میخندیدی خصوصاً وقتی مهگل گهواره رو تاب میداد... با تعجب دستاشو اول نگاه کردی ببینی این دیگه چه موجودیه ...   ...
30 مهر 1392

عشق سیب

کیان جون شما هم مثل بابا جونی عاشق سیبی. اگه هر روز هم یه سیب کامل رو برات رنده کنم حسابی میخوری و از این بابت خوشحالم چون یکی از مقوی ترین میوه هاست... ...
30 مهر 1392

7 ماهگی هم مثل برق گذشت و تو شیرین تر از قبلی

جوجه کوچولو اینجا 7 ماهت تموم شده و تو برای ما هر روز عزیز و عزیز تر میشی. نازنینم وجود تو نعمتی از سوی خداست که ما رو تا همیشه مدیون خودش کرده. همیشه شاد و برقرار باشی... دلم نیومد از گهواره دوباره عکس نذارم. خیلی با مزه هست... این تابلوی سه تیکه رو وقتی که هنوز خدا تو رو به ما نداده بود و از تو هیچ خبری نبود مادر جون برات گرفته بود که خیلی دوستشون داری و نگاشون میکنی و میخندی. اینجا وقتی مشغول بازی بودی صدات کردم که دوربینو نگاه کنی... یه هندونه خوردنی تو فصل پاییز... مشغول بازی. اسباب بازی ها رو به میز میکوبی تا صداشون در بیاد وهمه رو این طرف اون طرف پخش میکنی، یعنی عاشقتم عزیزم بعضی روزها که کارم زیاده ...
30 مهر 1392

دیگه کریر برات بزرگ شده

عزیزم شما بچه ها چقدر زود بزرگ میشید. 5 ماه دیگه یک سالت تموم میشه. اصلاً باورم نمیشه. انگار همین دیروز بود که با احتیاط بغلت میکردم تا نیفتی چون خیلی کوچولو بودی. الان تو کریر دیگه جا نمیشی. خیلی راحت خودتو از کریر میندازی بیرون و این میتونه خطرناک باشه. امروز کریر رو جمع میکنم چون دیگه برات مناسب نیست. میگی نه !!! برو ادامه مطلب ببین داری از تو کریر میوفتی بیرون. برات کوچیک شده... ...
30 مهر 1392

کیان دالی دالی میکنه

سلام کیان عزیزم. الان تو 8 ماه هستی. از زمانیکه بچه تر بودی ما باهات دالی بازی میکردیم. اول ها عکس العملی نشون نمیدادی. کم کم که بزرگتر شدی فقط نگاه میکردی و بعد ها برامون میخندیدی. امروز صبح که مامانی داشتم درس میخوندم و جزوه جلوم بود دیدم اومدی پشت برگه جزوه طوری که سرتو نمیدیدم و بعد از یک طرف سرتو خم کردی و منو دیدی و خندیدی. همون شد دیگه، نذاشتی صفحه رو تموم کنم. مرتب خودتو اون پشت قائم میدادی و از گوشه سرتو میاوردی بیرون و منو نگاه میکردی و میخندیدی. منم دالی دالی میگفتم و باهات میخندیدم. قربون اون چشمات برم این روزا انگار میخوای سرما بخوری. از دو روز پیش حس کردم سرت داغ شده وتب داشتی و نه بغل کسی میموندی نه میتونستم تو رو تنها ب...
30 مهر 1392