شیطنت های 17 ماهگی
Hi. بازم من اومدم تا از شیطونیهات بگم. بگم که چقدر ووروجکی، از دیوار راست بالا میری. عزیزم عاشق توپ و ماشینی. وقتی تو شهر با ماشین میریم، از جلوی فروشگاه های صنایع دستی که میگذریم، وقتی توپ های آویزون جلوی فروشگاه رو میبینی با انگشتت اونا رو به ما نشون میدی. عزیزم با ما حرف میزنی ولی باید اذعان کنم که اکثر اونها رو هنوز متوجه نمیشم. چند وقت پیش خونه مادرجون که بودیم، داشتیم از انجیر روی میز میخوردیم که یکهو اومدی با انگشتت انجیر ها رو به ما نشون دادی و گفتی "انجیر" البته به این واضحی نه ولی کاملا انجیر رو ما شنیدیم. مثلاً وقتی بهت میگم بگو تخم مرغ، به لبم نگاه میکنی و تو فکر میری و زیر لب میگی مثلا تخم مرغ. منظورم اینه که تلاش خود...
نویسنده :
مامان هانی
10:31